شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

ور نه من و دل هر چه بادا...بادا...!!!

مهربانم  ! گوش کن....!

میشنوی...؟

این شیون زمین و آسمان است....!


دلتنگت که میشوم اینگونه ترا صدا میزنند بلکه من آرام بگیرم... که نمیگیرم!

خدا نکند عادت کنم به به گقتن واژه های : " نیست...!" ..." بود...!" ..." رفت.....!"

نمیدانم آنروز چه میکنند.....!؟!

.
.
.

اگر چه از این خاک گیاهی نمیروید و من در دل این گلدان می پوسم....

اگرچه  تو در دل کوچک من جا نمی شوی....

اگر چه من اشتباه نمیکنم...هرگز!

اما...

گریه های وحشی ام شانه هایت را و شانه هایت را بازوانم آرزوست....!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلی جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 20:22 http://apalon.blogfa.com

سلام واسه این همه ذوق بهتون تبریک می گم .توی وبم از همه ی دوستام و عزیزانی که گاهی به وبم سر میزنن راجع به یه سبک از نوشته نظر خواهی کردم خوشحال می شم که شما هم نظر بدید
و حتما اسم بگید منظورتون از گربه وحشی چی بوده اخه این کلمه توی این متن خیلی به چشم میاد.

هر چه بادا... باد! شنبه 26 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 18:52

با من از شیون آسمان و زمین و از گربه های وحشی سخن مگودر حالی که مرا اهلی کرده ای !
نمی دانم به چه واژه هایی عادت کرده ای
ولی می دانم که
ما در مقابل آنچه اهلی می کنیم مسئولیم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد