شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

زمین و آسمان

و بی خبر ماندمِِ

از او که بی من رفت...

از او که بعد از او گمم...کمم...تنهام!

گمان کنم با او... امید از تن رفت....

....

من آسمان بودم

و در زمین او چه ریشه ها کردم

چه سایه ها گشتم....

و پا به پای او چو ابرها رفتم....

ولی نمیدانم چگونه جا ماندم....؟!!!

از او که دستم را چو ریشه ام فرسود

از او که میداند دلم به جز با او شکوفه ای نگشود....

ترانه ای نسرود....

اگر تو میدانی کجا زمین من بدور خورشید است

به او بگو اینجا ستاره میچینم

 به شوق روزی که از آن خود بینم

ترا....ترا ای دوست...!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
احمد دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:58 http://neghab.blogsky.com

قشنگ بود...
سبز باشی

[ بدون نام ] دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 21:24 http://akharinharfa.blogsky.com/

دلم می‌خواد یه چیزی براتون بنویسم اما بی‌نفس‌تر از اونم که بتونم...

شروع‌ ‌تان پر‌ثمر باد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد