شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

به یادم نیستی...!

میدانم وقت خواندن نداری...شاید حوصله نیز!

اما آتش که تا همیشه گرم و روشن نیست....

واژه های من عاقبت کهنه و تکراری میشوند...

دلتنگی ها نیز...!!!

این چندمین بیست ونه اردیبهشت است که به یادم نیستی...؟

در پیله خواهم ماند....

این پیله که بر تنم تنیده ای پروانه از من نمیسازد.....

.

.

.

راستی... 

آروزهای صغیر و کبیر من گناه شدند!!!!