شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

جدایی

سال ها از پی هم می گذرند...

و من روز به روز کهنه تر می شوم  درست بر عکس تو.


بهار من ...!

چه اندازه حوصله هایم را  برای تنپوش زمستانی ات ببافم ؟

من آبستن دلتنگی و بی رحمی شدم

من آتشکده ی قومی کافرم

من تنها...

و دور تر از زمین و آسمان در انتظار بخشش خدایی ام که نیست


های با تو ام .....

در زمین دیگر صدا به صدا نمی رسد می دانم

و می دانم که می دانی قمار من بیهوده است!


کاش اینجا بودی!

نظرات 3 + ارسال نظر
کودک دو ساله چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 http://kudake2sale.blogsky.com

تا وقتی تنهایی رو تو علاقه منده هات داری! تنها میمونی!
آخ که کمر میشکونه نبودنش
کمر میشکونه

زهرا یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:36

باز که نمی نویسی
به این فکر کن که منم یه وقتهایی دلتنگ میشم و تنها جایی که سر می زنم همینجاست
کجایی؟

زهرا یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:10

کجایی؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد