شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است....


نمی دانم چگونه قضاوت می کنی آب و آتش را...

دلتنگی اشتباه نابخشوده ای است و من به اشتباه خود پی برده ام...

نمی خواهم....

                 

            نمی خواهم اینگونه خلاصه شوم در آتش

            نمی خواهم آبستن خاطراتمان بی تو بارور شود


من .... از اینکه تو اشتباه نمی کنی به تنگ آمده ام.....

خورشید آسمانمان گوشه گیر و تنهاست....

دنبال تو نمی گردم....

دیر یا زود اشتباه می کنی....!!!!