شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

بیش از آنی که در درک آبی او بگنجند من اینجا دلتنگ اویم ....!

سوگند به بهترین واژه ام که نام اوست ؛به جز او را روی زمین دلتنگ نمی شوم و هر چه میکنم که نخواهم... که نشود...که نباشد...نمی شود...!

 

غرور آمیز من...! غرورت را میستایم وقتی میبینم تو نیز هم...آری تو نیز هم.

گیرم روی زمین کوه به کوه... دریا به دریا...آدم به آدم نرسد؛ چه باک...؟! من از این واژه ها نمیترسم...همین که آسمان من؛ مرا و تورا مقابل هم قرار میدهد یعنی نقض تمام فلسفه های تو!

گیرم تو از نقطه های ابتدا تا انتهای انتها از جنگیدن با فلسفه های من لذت بری....روح من خسته نمی شود اما دلم را نمیدانم....

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ناقضه پنج‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:01

اگر روحت بزرگ نبود!
اگر دلم ....
من من نبودم و تو تو!


به همان واژه ی بهترین سوگند
من فراتر از درک آبیها را درک کرده ام!
من هم فلسفه ی دلتنگی را می دانم !
.
.
.
اما ...!


ღیه کوچولو و آقاییش چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 http://yekocholoo.blogsky.com

فلسفه دوری من از تو
دستهایت است که هیچگاه به آن نرسیدم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد