جاده ها وقتی ، صدایت می کنند
شعرهای من حسادت می کنند
آسمانی ها ی بی رحم خدا ؛
کفش هایت را به پایت می کنند
چشم هایم سوی بی پایان دور
خیره خیر از تو شکایت می کنند
دستهایم باز هم گم می شوند و
دست هایت زود ، عادت می کنند
***
من چه سهمی داشتم از بودنت...
عهدها، پس کی رعایت می کنند؟!
باز خسته شدی !
واژه ها اینو فریاد میزنند!
خیلی دردناکه که یه نفر به تلخی شکست عادت کنه و باور کنه که
تقدیر چنین بود!
این عادتها هستن که دلتنگی ها رو می یارن.مارو یادت نره