شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

شانه هایت را گم کرده ام...!

....من از تو می آیم و تا تو خواهم رفت....

زمستان....

بخوان....

به نام نیمه شب سرد دی ماه که  دلت برای همیشه یخ بست.

.

..

...

آدم برفی ی من...!

کاش تمام زمستان ها در دلت یخ میبستم...!

کاش چشم هایت که حریم نفس های گرمم بودند را به عادت ها نمی دوختی...

من....بی تو... به سطر بعد هم نمی رسم ... برفی نباش...!!!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلی یکشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:49 http://apalon.blogfa.com

زمستان سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 14:37

می خوانم...
فاتحه ای بر گور گرم تمام آدم برفی ها !



لیلی دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 http://apalon.blogfa.com

سلام. خیلی وقته که نیستی...........من به روزم خوشحال می شم سر بزنی

. پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 13:41

تو چرا برفی مانده ای هنوز
.
.
.
اینجا زمستان خیلی وقت است که بهار شده!

. یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 18:31

تو کجایی که با نبودنت مرا هر روز به پای این میز محاکمه می کشانی و مرا به خودم محاکمه می کنی و مرا به خودم محکوم می کنی...
تو در کدام سرزمینی که این چنین بی رحمانه فراموش می کنی و مرا به فراموشی می کشانی ...

پایان را از آغاز پذیرفته ام ولی آیا آغاز پایان همان جا بود که بود...؟

اینو پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:48

اینا قسمتی از زندگی که باید طی بشه. وسهم توا
نه هیچ کس دیگه
جنگ نکن
صبور باش
گوش گن
زندگی تورا می خواند
با همه بد آهنگیش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد