بخوان....
به نام نیمه شب سرد دی ماه که دلت برای همیشه یخ بست.
.
..
...
آدم برفی ی من...!
کاش تمام زمستان ها در دلت یخ میبستم...!
کاش چشم هایت که حریم نفس های گرمم بودند را به عادت ها نمی دوختی...
من....بی تو... به سطر بعد هم نمی رسم ... برفی نباش...!!!
می خوانم...
فاتحه ای بر گور گرم تمام آدم برفی ها !
سلام. خیلی وقته که نیستی...........من به روزم خوشحال می شم سر بزنی
تو چرا برفی مانده ای هنوز
.
.
.
اینجا زمستان خیلی وقت است که بهار شده!
تو کجایی که با نبودنت مرا هر روز به پای این میز محاکمه می کشانی و مرا به خودم محاکمه می کنی و مرا به خودم محکوم می کنی...
تو در کدام سرزمینی که این چنین بی رحمانه فراموش می کنی و مرا به فراموشی می کشانی ...
پایان را از آغاز پذیرفته ام ولی آیا آغاز پایان همان جا بود که بود...؟
اینا قسمتی از زندگی که باید طی بشه. وسهم توا
نه هیچ کس دیگه
جنگ نکن
صبور باش
گوش گن
زندگی تورا می خواند
با همه بد آهنگیش